سالم بمانید
سالم بمانید

سالم بمانید

پرش به ۱۴٠ سال قبل

پرش به ۱۴٠ سال قبل

می خواهید بدانید اکثر اجداد ما قبل از سال ۱۲۶٠ شمسی زمان قاجاریه چگونه زندگی می کردند؟

هنوز ماشین کشف نشده بود و دستگاههای ما بصورت دستی بود، مثلا کارگاه پارچه بافی بصورت دستی می چرخید و هیچ وسیله ی نقلیه ی ماشینی وجود خارجی نداشت، حمل و نقل توسط چهارپایان (اسب و الاغ و شتر) و قایق یا کشتی (حرکت توسط بادبان)، سوخت رایج هیزم و... بازاری به این شکل کمتر بود و تنها اجناس رد و بدل شده محصولات کشاورزی یا صنایع دستی مثل دوخت کفش یا ابزار کشاورزی و...

در این چنین جامعه ای باید ببینیم انسانها چگونه زندگی می کردند.

پدرخانواده صبح با صدای خروس (خروس هر وقت می خواند سرش رو به قبله است) از خواب بیدار می شد، همه را دعوت به اقامه ی نماز صبح می کرد و پس از نماز، مادر خانه صبحانه آماده می کرد و همگی صبحانه میل می کردند (بدترین خواب بعد از نماز صبح است که ممکن است به سردرد و حتی بیماری منجر شود) در سر سفره مواد خوراکی مغز گردو (ضد ریزش و تقویت موها، همچنین غذای اصلی مفز، کره گرفته شده از ماست (شفاست) پنیر محلی و نان سبوسدار که خودشان می پختند و چای (انواع خشک کرده ی گیاهان نه چای سیاه سمی که با ترفند انگلیس توسط فردی بنام محمد میرزا قاجار (کاشف السلطنه از هند آورده شد) بیشتر قهوه داشتیم، افراد خانواده بعد از میل صبحانه خانم و دختران در فکر نظافت خانه و کارهای یدی حصیر بافی، قالی و جاجیم بافی و...مرد خانه با پسرانی که به سن ۷ سال رسیده بودند همراه با یک وعده غذایی آماده (fastfood) شامل نان، پنیر، گردو و خیار شور راهی باغ و مزرعه بودند، فارغ از سر و صدا و دود، گفتگوی پدر و پسر را بخوانید.

پسر: بابا این گردو امسال بار داده چقدر هم زیاد!.

پدر: آری پسرم، تو دو ساله بودی من یک عدد گردو اینجا کاشتم و امسال بار داده می توانی بشماری؟

 پسر: نه بابا تعداد خیلی زیاده چطوری همه را بشمارم.

پدر: سالهای بعد بیشتر می شود و با سایر گردوها می توانیم فروش بیشتری داشته باشیم.

پسر: در حیاط خونه ما نمی شود بکاریم؟

پدر: چرا پسرم! در حیاط خونه هم کاشتم هم گردو کاشتم هم نهال های دیگر مثل انار (ضد بیماری قند و تصفیه ی خون و...) به، گیلاس و آلبالو و انواع میوه ها را داریم (خشک کرده این میوه ها بهترین چای است)، یا خشک شده پوست پرتقال یا خود لبو قرمز ورقه ورقه کرده بهترین چای.

در این باغ هم اگر بگردی پیدا می کنی، کناره ها را درخت جنگلی و هم میوه کاشتم که هم چپر (حصار) باشد و هم بهره برداری چوب و میوه ... راستی پسرم! من تشنه شدم برو یک عدد هندوانه و یک عدد خربزه (شستشوی معده و کلیه و ضد سنگ کلیه) بکن و بیار بخوریم

پسر: ولی آقاجان! من نمی دونم کدام یک رسیده اند هر کدام بزرگتر هستند بکنم؟

پدر: نه پسرم! دقت کن، ببین لوی اصلی و آن لوی که به هندوانه وصل است، یک لوی نازکی که حدود دو بند انگشت است وجود دارد، اگر این لوی کوچک سبز است، پس هنوز میوه نرسیده و اگر خشک شده، پس میوه رسیده و می شود آنرا از لوی اصلی جدا کرد.

پسر: فهمیدم این هم خربزه و هندوانه، کاش می بردیم منزل می انداختیم توی حوض آب یا چاه خنک می شد، بعد می خوردیم.

بابا! بعد از ظهر باید برم مکتب خانه و ملا گفت نفری یک دیگ برنج برای شهریه بیارین.

 پدر: باشه پسرم در انبار هست.

پس بعد از ظهر من تنهام، برادرانت که هر کدام به سن ۲٠ سالگی رسیدند، برای آنها زن گرفتم و به اندازه ی کافی مزرعه و باغ دادم و خونه هم برایشان ساختم رفتند دنبال زندگی خودشان، تو هم بزرگ شدی باید با من باشی تو را جدا نمی کنم، همیشه پدر و مادر باید با پسر کوچک باشند.

پسر: حالا تا کو من بزرگ بشم، راستی بابا! چرا همسایه های ما وضع مالی خوبی مثل ما ندارند؟.

پدر: این باغ مجاور مال همسایه ی ما مشت جعفر است، به بین چقدر علف هرز دارد؟ تا ظهر خود و پسرانش خوابند، مثل ما چهار تا درخت هم دور باغشان غرس نکردند، ما در سال کلی میوه برداشت می کنیم، کلی فروش گردو و محصولات دیگر داریم، ما فقط سه راس گاو شیر ده داریم، آنها فقط یک راس، ما هر سال ۲ تا گوساله توسط گاو هایمان زیاد می کنیم و در واقع در سال دو راس گاو برای فروش داریم، باید زندگی بهتری داشته باشیم .

نکته: در زمان قدیم هیچ جوانی فاقد صنعت و حرفه نبود، طبعا بیکاری معنی نداشت، پسر ماهیگیر معمولا ماهیگیر، پسر پینه دوز معمولا پینه دوز، پسر تاجر تاجر و بازاری، پسر کشاورز معمولا کشاورز، هر جوانی کنار پدرش شغل و حرفه بابا را می آموخت و با کمک پدر مکانی تهیه و امرار معاش می کرد و اصل استاد شاگردی رایج بود، ابتداء شاگردی می کرد و خودش رفته رفته استاد می شد،

برخی ها که شغل پدر را نمی پسندیدند شاگردی اساتید دیگر را می کردند.

از جارو کردن محل کار استاد تا رفته رفته کار آموزی و بیکاری نبود، اما بیعاری برای برخی چرا!! که عموما هم دزد و انگل جامعه می شدند...» م م»

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.